راه یافته

هفته خوبی بودخداروشکر.تنهایی چهارشنبه رفتم شاه عبدالعظیم وخیلی برام خوب بود.تو مراسم ایام فاطمیه هم شرکت کردم وتقریبا حالم جا اومد.البته اگه باز نزنن تو حالم.فردا شب عروسی پسر دایی و خواستگار سابقمه.خوشحال بودم که به خاطر مسائل بین دو خونواده دعوت نشدیم که دیروز زن دایی زنگ زد و تلفنی دعوت کرد.حالا خودمون که میریم هیچی قراره عروس خانمم ببریم.من که اصلا حوصله ندارم.چند روز پیش بابام اینا قرار و مدارا رو گذاشتن و شنبه قراره برن آزمایش.واقعا این ازدواج کردن هم چه دنگو فنگی داره.خیلی اعصاب می خواد!سعی می کنم از الان به مهمونی دادنو هزار تا کوفت و زهرمار و دردسر دیگه ش فکر نکنم.حرف هم که بزنی همه از شش جهت بهت هجوم میارن که "تو حسودیت میشه!"یا"داری خواهر شوهربازی درمیاری"الان بهم میگن خفه شم ولی موقع زحمت و دردسرش که میشه جملگی به اتفاق یاد من میفتن.به من چه!ایشالا تا اون موقع خودمو یه جایی مشغول می کنم که تبدیل به کلفت آقا و خانوم نشم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:6 توسط نوران| |


Power By: LoxBlog.Com