راه یافته

دیروز برای مشکل کاری یکی از دوستای جدیدم به یه دوست قدیمی زنگ زدم.دوستیمون به دوران دبیرستان برمی گرده.تیرماه پارسال عروسی کرد با پسری که خیلی محجوب و مظلوم به نظر می رسید.در خلال صحبتا ازم پرسید خونه خالی سراغ داری؟صاحبخونه جوابمون کرده"گفتم طبقه پایین خونه خودمون قراره تا آخر برج خالی بشه.ولی فکر نکنم بدرد شما بخوره.چون مدل قدیمیه.آشپزخونه و سرویسش تو حیاطه و احتیاج به تمیز کاری داره"خلاصه اصرار کرد که بیان ببینن و ماهم پذیرفتیم و از طرفی چون پول پیش خوبی می دادن(وکرایه کم)و ماهم این روزا نیاز مبرم به پول داریم برای مخارج ازدواج داداش کوچیکه و خرید خونه تو روستا،خوشحال شدیم.این دختر انقد قانعه که با یه نگاه سرسری خونه رو پسندیدولی شوهره گفت خالا بعدا صحبت میکنیم "و رفتن.بعدم تلفن زد که کرایه رو کمتر کنیم.ولی دیگه خبری ازش نشد.قرار بود برن جاهای دیگه ای رو هم ببینن.مسیج دادم که چی شد؟جواب ندادگفتم لابدجای بهتری پیدا کردن.آخر شب جواب دادکه:آقامون موافق نیست.میگه بریم جایی که چند سال بشینیم(چون گفته بودم ایشالا داداشه عروسی کنه می خواد بیاد اینجا)وبعدشم گفته بود که این پسره خیلی عذابش میده و اگه میدونست همچین آدمیه اصلا باهاش ازدواج نمی کرد.گفته بود:خوش به حال تو که شوهر نکردی.تا می تونی خدمت پدر مادرتو بکن .حداقل اون دنیاتو داری.وبرای من هم دعا کن زودتر بمیرم و ازین زندگی راحت بشم"خیلی دلم سوخت.دختر به این خوبی،با ایمان،قانع و کم توقع،خونواده دار،تحصیل کرده،با شخصیت ،چرا بایدقسمتش این باشه؟دختری که لام تا کام از مشکلاتش حرف نمی زد ببین چطور باهاش رفتار کردن که این چیزا رو برای من نوشته.خلاصه غم و غصه خودم یادم رفت.یه دختر تو خونه پدر مادرش همه مشکلاتو تحمل می کنه به امید اینکه بعدا شاید زندگی مشترک خوبی داشته باشه و به آرامش برسه.حالا من همچنان همچین کورسوی امیدی دارم ولی اون چی؟اون دلشو به چی خوش کنه؟آدم می مونه تو کارای خدا



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:6 توسط نوران| |


Power By: LoxBlog.Com